کد مطلب:279250 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:292

قصه انار و وزیر ناصبی در بحرین
حكایت یازدهم - و نیز در آن كتاب شریف فرموده كه جماعتی از ثقات ذكر كردند كه مدتی ولایت بحرین تحت حكم فرنگ بود و فرنگیان مردی از مسلمانان را والی بحرین كردند كه شاید به سبب حكومت مسلم آن ولایت معمورتر شود و اصلح باشد به حال آن بلاد و آن حاكم از ناصبیان بود و وزیری داشت كه در نصب و عداوت از آن حاكم شدیدتر بود و پیوسته اظهار عداوت و دشمنی نسبت به اهل بحرین می نمود به سبب دوستی كه اهل آن ولایت نسبت به اهل بیت راسلت علیهم السلام داشتند پس آن وزیر لعین پیوسته حیلها و مكرها می كرد برای كشتن و ضرر رسانیدن اهل آن بلاد پس در یكی از روزها وزیر خبیث داخل شد بر حاكم و اناری در دست داشت و به حاكم داد، حاكم چون نظر كرد بر آن انار دید بر آن نوشته لا اله الا الله محمد رسول الله و ابوبكر و عمر و عثمان و علی خلفاء رسول الله و چون حاكم نظر كرد دید كه آن نوشته از اصل انار است و صناعت خلق نمی ماند پس از آن امر متعجب شد و به وزیر گفت كه این علامتی است ظاهر و دلیلی است قوی بر ابطال مذهب رافضیه، چه چیز است رأی تو در باب اهل بحرین، وزیر گفت كه اینها جماعتی اند متعصب انكار دلیل و براهین می نمایند و سزاوار است از برای تو كه ایشان را حاضر نمائی و این انار را به ایشان بنمائی پس هرگاه قبول كنند و از مذهب خود برگردند از برای توا ست ثواب جزیل و اگر از برگشتن ابا نمایند و در گمراهی خود باقی بمانند ایشان را مخیر نما میان یكی از سه چیز، یا جزیه بدهند با ذلت، یا جوابی از این دلیل بیاورند، و حال آنكه مفری ندارند، یا آنكه مردان ایشان را بكشی و زنان و اولاد ایشان را اسیر نمائی و اموال ایشان را به غنیمت برداری.

حاكم رأی آن خبیث را تحسین نمود و به پی علما و افاضل و اخیار ایشان فرستاد و ایشان را حاضر كرد و آن انار را به ایشان نمود و به ایشان خبر داد كه اگر جواب شافی در این باب نیاورید مردان شما را می كشم و زنان و فرزندان شما را اسیر می كنم و مال شما را به غارت بر می دارم یا اینكه باید جزیه بدهید با ذلت مانند كفار، و چون ایشان این امور را شنیدند متحیر گردیدند و قادر بر جواب نبودند و روهای ایشان متغیر گردید و بدن ایشان بلرزید، پس بزرگان ایشان گفتند كه ای امیر سه روز ما را مهلت ده شاید جوابی بیاوریم كه تو از آن راضی باشی و اگر نیاوردیم بكن با ما آنچه كه می خواهی. پس تا سه روز ایشان را مهلت داد و ایشان با خوف و تحیر از نزد او بیرون رفتند و در مجلسی جمع شدند و رأی های خود را جولان دادند تا آنكه ایشان بر آن متفق شدند كه از صلحای بحرین و زهاد ایشان ده كس را اختیار نمایند پس چنین كردند، آنگاه از میان ده كس سه كس را اختیار كردند پس یكی از آن سه نفر را گفتند كه تو امشب بیرون رو به سوی صحرا و خدا را عبادت كن و استغاثه نما به امام زمان حضرت صاحب الأمرعلیه السلام كه او امام زمان ما است و حجت خداوند عالم است بر ما شاید كه به تو خبر دهد راه چاره بیرون رفتن از این بلیه عظیمه را.

پس آن مرد بیرون رفت و در تمام شب خدا را از روی خضوع عبادت نمود و گریه و تضرع كرد و خدا را خواند و استغاثه به حضرت صاحب الامر صلوات الله علیه نمود تا صبح و چیزی ندید و به نزد ایشان آمد و ایشان را خبر داد و در شب دوم یكی دیگر را فرستادند و او مثل رفیق اول دعا و تضرع نمود چیزی ندید پس قلق و جزع ایشان زیاده شد پس سیمی را حاضر كردند و او مرد پرهیزكار بود و اسم او محمد بن عیسی بود و او در شب سیم با سر و پای برهنه به صحرا رفت و آن شبی بود بسیار تاریك و بدعا و گریه مشغول شد و متوسل به حق تعالی گردید كه آن بلیه را از مؤمنان بردارد و به حضرت صاحب الامر صلوات الله علیه استغاثه نمود و چون آخر شب شد شنید كه مردی به او خطا می نماید كه ای محمد بن عیسی چرا تو را با این حال می بینم و چرا بیرون آمدی به سوی این بیابان؟ او گفت كه ای مرد مرا واگذار كه من از برای امر عظیمی بیرون آمده ام و آن را ذكر نمی كنم مگر از برای امام خود و شكوه نمی كنم آن را مگر به سوی كسی كه قادر باشد بر كشف آن.

گفت ای محمد بن عیسی منم صاحب الامر ذكر كن حاجت خود را محمدبن عیسی گفت اگر توئی صاحب الامر قصه مرا می دانی و احتیاج به گفتن من نداری فرمود بلی راست می گوئی بیرون آمده ای از برای بلیه ای كه در خصوص آن انار بر شما وارد شده است و آن توعید و تخویفی كه حاكم بر شما كرده است.

محمد بن عیسی گفت كه چون این كلام معجز نظام را شنیدم متوجه آن جانب شدم كه آن صدا می آمد و عرض كردم بلی ای مولای من تو می دانی كه چه چیز به ما رسیده است و توئی امام ما و ملاذ و پناه ما و قادری بر كشف آن بلا از ما، پس آن جناب فرمود ای محمد بن عیسی به درستی كه وزیر لعنه الله در خانه او درختی است از انار وقتی كه آن درخت بار گرفت او از گل به شكل اناری ساخت و دو نصف كرد و در میان نصف هر یك از آنها بعضی از آن كتابت را نوشت و انار هنوز كوچك بود بر روی درخت، انار را در میان آن قالب گل گذاشت و آن را بست چون در میان آن قالب بزرگ شد اثر نوشته در آن ماند و چنین شد، پس صباح چون به نزد حاكم روید به او بگو كه من جواب این بینه را با خود آوردم و لكن ظاهر نمی كنم مگر در خانه وزیر، پس وقتی كه داخل خانه وزیر شوید به جانب راست خود در هنگام دخول غرفه ای خواهی دید پس به حاكم بگو كه جواب نمی گویم مگر در آن غرفه، زود است كه وزیر ممانعت می كند از دخول در آن غرفه و تو مبالغه بكن به آنكه به آن غرفه بالا روی و نگذار كه وزیر تنها داخل غرفه گردد زودتر از تو و تو اول داخل غرفه شو پس در آن غرفه طاقچه ای خواهی دید كه كیسه سفیدی در آن هست و آن كیسه را بگیر كه در آن قالب گلی است كه آن ملعون آن حیله را در آن كرده است پس در حضور حاكم آن انار را در آن قالب بگذار تا آنكه حیله او معلوم گردد. و ای محمد بن عیسی علامت دیگر آنست كه به حاكم بگو معجزه دیگر ما آنست كه آن انار را چون بشكند به غیر از دود و خاكستر چیز دیگر در آن نخواهد یافت، و بگو اگر راستی این سخن را می خواهید بدانید به وزیر امر كنید كه در حضور مردم آن انار را بشكند و چون بشكند آن خاكستر و دود بر صورت و ریش وزیر خواهد رسید.

و چون محمد بن عیسی این سخنان معجز نشان را از آن امام عالیشان و حجت خداوند عالمیان شنید بسیار شاد گردید و در مقابل آن جناب زمین را بوسید و با شادی و سرور به سوی اهل خود برگشت و چون صبح شد به نزد حاكم رفتند و محمد بن عیسی كرد آنچه را كه امام علیه السلام به اوامر فرموده بود و ظاهر گردید آن معجزاتی كه آن جناب به آنها خبر داده بود. پس حاكم متوجه محمد بن عیسی گردید و گفت این امور را كی به تو خبر داده بود؟ گفت امام زمان و حجت خدای بر ما، والی گفت كیست امام شما؟ پس او از ائمه علیهم السلام هر یك را بعد از دیگری خبر داد تا انكه به حضرت صاحب الامر صلوات الله علیه رسید، حاكم گفت دست دراز كن كه من بیعت كنم بر این مذهب و من گواهی می دهم كه نیست خدائی مگر خداوند یگانه و گواهی می دهم كه محمد صلی الله علیه و آله بنده و رسول او است و گواهی می دهم كه خلیفه بلافصل بعد از آن حضرت حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، پس به هر یك از امامان بعد از دیگری تا آخر ایشان علیهم السلام اقرار نمود و ایمان او نیكو شد و امر به قتل وزیر نمود و از اهل بحرین عذرخواهی كرد وا ین قصه نزد اهل بحرین معروفست و قبر محمد بن عیسی نزد ایشان معروف است و مردم او را زیارت می كنند.